پاهای کثيف

Name:
Location: Tabriz, Iran

Sunday, August 28, 2005

فرياد آفرينش طنين مستی هستيست؟ زيباست نادان ماندن و آميختن اوهام وحشت بار کم رسيدن جز انديشه با مسئوليت و آميختن با اوهام وحشت بار افزون نرسانيدن !کجايند آنها که با قدمهايشان طنين دل خود را آميخته با ناله ی برگ های خشک خزان با قدمهای خود در فشار سنگ فرش ها به الّله ميرسانيدند حال آنکه تمام گلبرگ های تر با حيله ی باد در لابه لای سنگ فرش ها فرورفته اند و صدای پاشنه هايم را
در خود فرو می کنّند و حتی از بريدن نواز تيک تاک کفشهايم هم دريغ نمی ورزند . کجاست آن مهيبی که می گويند نامش کوه ها را خرد خواهد کرد؟ چرا نيست تا از روی محبّت چشمکی زند تا با نسيم دلنواز پلکش زير پاهای کثيفم را پاک گرداند تا ناله های ناتوانی را که جز برای او نمی گريد بشنود؟ ناتوانی که جز با پاهای کثيفش نميتواند سخنی بگويد ! صدايي برخاست و گلبرگ ها بر ساقه نشستند اشتباه ميکردم همگی پروانه بودند به زير پاهای کثيفم و ميدانستم که سر انجام از اين راه گذر خواهم کرد ولی ديروز چه می دانستم که روز موعود امروز است؟ امّا شب هنگام باز ميگردم تا به رويا ديدارت کنم کسم نخواهد ديد و بازم نخواهد پرسيد پس خاطر آسوده دار و در را باز بگذار ... يا علی

Monday, July 18, 2005

دين

سرزمين خوبيست. دنيايی زيبا. آبها جاريست و ماهی ها در آب گل پرسه میزنندو غافل از مزيت آب گل که چشمان گربه را نا بينا می سازد. فن زندگی جاريست در سر چشمه ی
پيروزی بشريت جز بوسيدن و بر سينه نهيدن و بر ورای خود گذاشتن و گواه برای چاپلوسی پروردگار تاگناهان به باور خودمان جبری را که حاصل از قضای اوست ببخشد . سرنوشت ماهی معلوم است حال درمرداب باشد يا آب گل يا آب زلال و يا هر چيز ديگر و حتی صفحه ای ازآيات را بر درياچه ی او بپوشانند باز گريزی نخواهد داشت پس چه سود که به خط توجه کنيم؟ کوشا بودن دشوار است؟ مگر شناختن چه اندازه مسئوليت به بار می آورد؟ همان که خود را از گرداب خوف و سرگردانی برهانيم مسئوليت خود را به بار نشانده ايم . بايد باور کنيم علی را پرستش کردن مسئوليت ندارد امّا شناختن مسئوليت دارد . آيا علی تنها از آن مردم ستم ديده است؟ مگر علی ستم ديده بود؟ که در پايان کتب حضرت مي خوانيم (( برای تمام مظلومين و ستم ديدگان )) پس بياييد بدبخت بمانيم تا رستگار شويم !! همچون علی !!!!! چرا ما ورای انسان هر لحظه که اقدام به عملی می کنيم می گويد : نکن نگو ، ننويس ، احساس مکن، نبين ،نخوان نه نه نه نه نه نه ما به دنبال دينی و کسی هستيم که بگويد بکن بگو ببين برو ... حتی فقط يک آری داشته باشد همگی فدای آن دين و رهبر خواهيم شد


(( وای به حال دينی که نه آن بيشتر از بله آن باشد ))

دکتر شريعتی
يا علی




Sunday, July 10, 2005

پيله ی آخر


روز ها گذرنده اند و گذراننده تولد نخست باری بود ، باری سنگين که عزوجل استخوانی پوک از پيله ی ابريشم زاده اند . استخوان پوک جان خواهد گرفت پيله پوسيدنی است و کرم ابريشم مردنی و اما پروانه شدن هنوز
باقی است تولد ثانی در پيش است و زمان در گذر و کرم ابريشم خشنود که پروانه مصحوب ، هر دو مصلوب در پيشگاه حق و عزوجل در انتظار تولد ثانی
ترس از پوسيدگی نيست از خاک شدن نيست از خشم و نفرت و محبت و عشق نيست بلکه از رسيدن صاحب پيله است پيله ها فراوان اند و استخوان ها مختلفند اما سرشت باقی است و ترس تنهااز يکسان بودن پيله ها است با اينکه سرشت پيله پروانه سازيست اما آنهاهم همه رنگارنگ اند همه زيبا! ولی پيله ها و زيبا ترين ها يکسان خواهند بود روزی که روز ها برگشتنی هستند و درخواب يا پيام حق مغرب و مشرق جای خود را عوض خواهند کرد تا... تولد رابع که درختان توت همگی نابود شده اندو پيله ها بر روی سنگ های خونين به زير دو آفتاب شکاف خواهند برداشت